پرسش :

در بارۀ ولایت فقیه، با توجه به بیانات امام خمینی به عنوان یک مرجع و نیز سیرۀ بعضی فقهای مشهور در روند صدور فتاوی و نیز با توجه تعبدی بودن فروع دین، آیا می توان اصل ولایت فقیه را یک اصل تعبدی دانست یا خیر؟ (در صورت تعبدی بودن)، لطفا توضیحاتی را محبت بفرمایید.


شرح پرسش :
پاسخ :
در پاسخ به این سؤال، ابتدا باید به این نکته توجه داشته باشیم که در دانش فقه، واژۀ "تعبد" در چه موضوعاتی، مورد استفاده قرار می گیرد؟
به هر گونه اظهار بندگی در مقابل خداوند و تسلیم در برابر اوامر او و تلاش برای جلب رضایت پروردگار "تعبد" گفته می شود، خواه دلیل کاری که انجام می دهد، دقیقاً برای او مشخص باشد و خواه به حکمت آن دست نیافته و تنها به دلیل پیروی از پیشوایان دینی، اقدام به آن کرده باشد. اوج تقرب هر فرد با ایمان آن است که زندگی مادی و معنوی او به شیوه ای تنظیم شود که در هر رفتار او، تعبد و بندگی قابل مشاهده باشد. این تعریف، نگاهی نامحدود به معنای "تعبد" می باشد.
اما در برداشت هایی محدودتر، تعبدی بودن دستورات شرعی، در دو موضوع دیگر نیز به کار گرفته شده است:
1. هرگاه، ما دلیل و فلسفۀ حکمی شرعی را به صورت واضح و روشن ندانسته و تنها بدان جهت که مطمئنیم، این حکم از طرف خدا و فرستادگانش ابلاغ شده و ما موظف به پیروی از چنین احکامی هستیم، آن را مورد عمل خویش قرار دهیم، در اصطلاح بیان می شود که ما از روی تعبد این حکم را پذیرفته ایم. در برخی روایات، توصیه شده که مؤمنان چنین تعبدی داشته باشند.[1]
البته، موضوع چنین تعبدی، احکام فرعی دینی است که بعد از اثبات اولیۀ اصول دین، در این گونه احکام، لزومی به دانستن فلسفۀ حکم نیست، گرچه دانستن آن هم ضرری ندارد.
2. اصطلاح دیگری به نام "واجب تعبدی" و در مقابل "واجب توصلی"، اخیراً در میان اندیشمندان دینی مطرح شده است. این واژگان، در منابع اولیۀ اسلامی وجود نداشته، بلکه برگرفته از جمع بندی هایی است که این اندیشمندان از بین واجبات گوناگون به عمل آورده اند.
"واجب تعبدی" در این دیدگاه، واجبی است که انجام آن بدون نیت تقرب به پروردگار ممکن نیست. به عنوان نمونه، اگر شخصی از طلوع فجر، تا غروب خورشید را گرسنه بماند، بدون آن که هدفش جلب رضایت پروردگار باشد، گرسنگی او را نمی توان "روزه" نامید و باید این گرسنگی، بار دیگر و با هدف تعیین شده، تکرار شود؛ چون روزه، واجبی تعبدی است، اما در طرف مقابل، نجات جان یک غریق که آن هم نیز از واجبات است، بدون در نظر گرفتن این هدف نیز قابل انجام بوده و نیازی به تکرار آن نیست، گرچه اگر این مورد نیز با آن هدف باشد، پاداش بیشتری را به دنبال خواهد داشت.
با این مقدمه، به پرسشتان بر می گردیم:
اگر فرد با ایمان با بهره گیری از درایت عقلی و روایت نقلی، به این تشخیص رسید که "ولایت فقیه"، امری از سوی خداوند و مورد پسند او است، می تواند از باب بندگی و قبول هر آنچه مورد رضایت خدا است، به این موضوع "تعبد" داشته باشد. این همان تعبدی است که در معنای نامحدود آن گفته شد.
با توجه به سخنان امام خمینی (ره) در مقاطع مختلف، می توان دریافت که ایشان نیز چنین تعبدی نسبت به موضوع "ولایت فقیه" داشته اند. به عنوان نمونه، ایشان بیان می دارند: "نگوييد ما ولايت فقيه را قبول داريم، لكن با ولايت فقيه اسلام تباه مى‏شود! اين معنايش تكذيب ائمه است؛ تكذيب اسلام است".[2] یا: "ملت، ولايت فقيه را مى‏خواهد كه خدا فرموده است، شما مى‏گوييد خير، لازم نيست".[3] و یا: "مجلس خبرگان مى‏خواهند ولايت فقيه را اثبات كنند. مجلس خبرگان مى‏خواهند تصويب كنند آن چيزى را كه خداى تبارك و تعالى فرموده است‏.....قضيه ولايت فقيه يك چيزى نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد. ولايت فقيه يك چيزى است كه خداى تبارك و تعالى درست كرده است‏".[4]
اما در ارتباط با تعبدی بودن ولایت فقیه در دو برداشت محدودی که از تعبد شده، باید گفت:
1. تعبد با برداشت محدود اول آن، نمی تواند در ولایت فقیه، مورد نظر باشد؛ زیرا دلیل چنین ولایتی مشخص بوده و آن هم رجوع به کارشناس است که حتی بدون وجود روایتی در این زمینه، با تکیه بر عقل و عرف بشری نیز قابل اثبات است و بسیاری از اندیشمندان دینی، دلایل آن را در مباحث خویش بیان کرده اند.
2. در زمینۀ برداشت محدود دوم نیز باید گفت: چون پذیرش قلبی اصل ولایت فقیه، امری اعتقادی است، لزوم تکرار عمل در صورت هدفمند نبودن که در واجبات تعبدی لازم است، نمی تواند در آن جایگاهی داشته باشد، اما در ارتباط با اجرای فرامین و دستورات ولی فقیه، به نظر می رسد که می توان در این دیدگاه، این احکام ولایی را از واجبات توصلی دانست که با انجام آن دستور، حتی بدون در نظر گرفتن قصد تقرب الاهی، تکرار آن لازم نخواهد بود.
پی نوشتها:
[1] به عنوان نمونه، ر.ك: حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 27، ص 45، ح 33171، مؤسسة آل البیت، قم، 1409 هـ ق.
[2] صحیفه امام، ج 10، ص 59، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1386 هـ ش، چاپ چهارم.
[3] همان، ص 223.
[4] همان، ص 308.
منبع: http://farsi.islamquest.net